loading...
ناز چت | سایت ناز
آخرین ارسال های انجمن
爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 325 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (1)

پدربزرگم یه خرده گوشش سنگینه اومده بود خونمون!

من: پدرجون؟ عیدی مارو کم دادیا؟ 10000تومنم شد پول؟

پدرجون:|

من: شنیدی؟ 

پدرجون:| اشاره میکنه به گوشش یعنی نمی شنوم!

من یواش خیلی یواش: ولی مامان بزرگ جبران کرد جیگر 20000تومن داد که سرجمع میشه 30000!

پدرجون: افسسسسسسر ؟ معین چی میگه؟

من: پدرجون شنیدی چی گفتم؟

پدرجون:| اشاره به گوشش!

مـن:)

حالا من رفتم خونه خودمون ننه بزرگ زنگ زده : چرا بهش گفتی؟ اگه بهت عیدی دادم دیگه پدرجونت باهام قهر کرده!

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 375 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

خالم اینا واسه زندگی رفتن چین دختر خالم 6 سالشه رفته با بچه های چینی بازی کنه بدو بدو اومده طرف خالم میگه مامان مامان اینا با این که از من کوچیک ترن ولی چینی بلدن حرف بزننا

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 415 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

یکی ازاقوام ما که خیلی هم بیش ازحد

بی نمک تشریف دارن تعریف می کرد

گفت تازه عروس گرفته بودیم.سفره ناهاروپهن کردیم میخاستیم مشغول خوردن بشیم که ما

شوخیمون گل کردویه چیزی گفتیم

خانومم گفت:کُرّه خرزشته

ماهم قهرکردیمواز سرسفره پاشدیم رفتیم تواتاق زیرپتو

بعدکل خونواده اومدن معذرت خواهی

هرکی یه چیزی میگفت

عروسم گفت بابا به خاطرمن حالا ببخش مامان که چیزی نگفت

من هم اززیرپتوگفتم چیزی نگفته، 

بعداز50سال واسه خودمون یه خرحسابی شدیم حالابه من میگه کُرّه خریعنی بایدازنوشروع کنم

همه گفتن بیمزه ورفتن ومنم یه لگد ازخانومم نوش جان کردم

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 427 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

کل خانواده مون رفتند سفر من تنها موندم خونه

بابام بهم زنگ به تلفن خونه 

میگه سلام کجایی ؟

عجب فک وفامیلی داریم زنگ میرنه به خونه بعد میگه کجایی)

منم میگم :رفتم فوتبال

میگه : درس و مشغت نوشتی این موقع شب رفتی فوتبال زودی برگرد خونه

و بعد ادامه ماجرا

_حال ماهی ها چطوره ؟هر آب ماهی ها رو عوض میکنی؟

+آره عوض میکنم 

_خونه چی ؟خونه سالمه ؟

+آره همه چی سالمه

_من دیگه داره خرجم زیاد میشه فعلا خدافظ

+خدافظ

_راستی خودت چطوری

+من تا بیام چیزی بگم صدای بوق ممتد اومد

واین گونه شد که فهمیدم من بچه سر راهیم 

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 380 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

یه روز داشتیم همراه عموم و شوهر خالم(با دو تا ماشین داشته میرفتیم) میرفتیم شمال توی جاده کرج خواستیم صبحانه بخوریم منه بدبختو قرستادند نون بخرم من تا رفتم نون بخرم وقتی نون رو خریدم برگشتم دیدم هیچکس نیست منم بدونه گوشی(این ماله قدیم قدیماست انتظار نداشته باش من داشته باشم)بودم من همینجوری هاج و واج مونده بودم از اونور عموم و شوهر خالم رسیدن فهمیدند من نیستم بعد از 6ساعت اودند دنبالم من که از گشنگی نون خورده بودم بدون نون سوار ماشین شدم بعد عموم گفت که وقتی تو رفتی من فکر کردم تو ماشین شوهرخالتی اونم فکر کرد تو ماشینه منی هیچی دیگه مام راه افتادیم!!!

من:-o

عموم:-)

شوهرخالم:-)

کل فامیل:-)

قربونه پدر و مادر بزرگم برم چون قیافشون اینجوری بود :-(

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 567 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

من و مخاطب خاص تو رستوران و جناب گارسون منتظر سفارش

مخاطب:عزیزم سالاد میخوری؟

من:نه

چرا؟بخور خوبه!آقا دوتا سالاد 

من:آقا نه.عزیزم نمیخورم باور کن

ا ! ناراحت میشما!

من:نمیتونم خوووو

چرا؟

من:.....

خب چرا؟

من با عصبانیت و صدای پایین و حرص:اسهال میشم میفهمی؟

مخاطب خاص:رفت زیر میز از خنده

گارسون:چرخش 180درجه که منو نبینه

من:تقصیر خودش بود

爪Ő尺Ť乇乙Д♣73 بازدید : 514 چهارشنبه 21 فروردین 1392 نظرات (0)

پشه اومده خونمون

مامانم میگه:

بذار خونتو بخوره سنگین شه بکشیمش

شب نیاد داداشتو بخوره ! 

من مامان بابای واقعیمو میخووووواااااام

تعداد صفحات : 113

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام قسمت سایت فعال تر باشه؟
    از مطالب فانی فاز راضی هستی؟؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3114
  • کل نظرات : 502
  • افراد آنلاین : 293
  • تعداد اعضا : 896
  • آی پی امروز : 425
  • آی پی دیروز : 154
  • بازدید امروز : 2,793
  • باردید دیروز : 1,600
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4,393
  • بازدید ماه : 4,393
  • بازدید سال : 242,408
  • بازدید کلی : 3,137,999
  • ارتباط با مدیران